ترجمه مقاله

فسارگسسته

لغت‌نامه دهخدا

فسارگسسته . [ ف َ / ف ِ گ ُ س َ س ْ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) افسارگسسته . افسارسرخود. مهارگسسته . خلیعالعذار. سرخود. بی بندوبار. که پای بند هیچ قانون و مقرراتی نباشد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به افسارگسسته شود.
ترجمه مقاله