ترجمه مقاله

فشل

لغت‌نامه دهخدا

فشل . [ ف َ ش َ ] (ع مص ) کاهلی کردن . (منتهی الارب ). کسل . (از اقرب الموارد). || سست گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) :
دین به تیغ حق از فشل رسته است
باز بنیادش از فشل منهید.

خاقانی .


|| درنگی نمودن . (منتهی الارب ). || بددل شدن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). ترسیدن . (از اقرب الموارد) : دلش از جفای گنبدگردان خسته ، و فشل و رعب غالب ، و خواب و قرار ذاهب گشته . (جهانگشای جوینی ). فشل و هراس بر آن مدابیر غلبه کرد. (جهانگشای جوینی ).
ترجمه مقاله