فصیحی
لغتنامه دهخدا
فصیحی . [ ف َ ] (اِخ ) گویندبه علوم رسمیه ربطی داشته و تخلص به اسم میکند. اکثر اوقات با فقرا و درویشان هم صحبت بود. و معشوق هم به او میل کلی داشته و این بیت شاهد معین معنی است :
جذبه ٔ عشق بحدی است میان من و یار
که اگر من نروم او بطلب می آید.
وی ظاهراً از شاعران دوره ٔ صفویه و اصلاً تبریزی است . صادقی کتابدار مؤلف مجمع الخواص نویسد: معاصر مولانا شرف و بلکه مقارن او بود واکثر غزلهای خود را با هم سروده اند. این ابیات از اوست :
ای گل نه همین معرکه ٔ من بتو گرم است
هنگامه ٔ صد سوخته خرمن بتو گرم است
گرم است بهم پشت رقیبان پی قتلم
ای آه جگرسوزدل من بتو گرم است
سرحلقه ٔ ماتمزدگانی تو فصیحی
بخروش که هنگامه شیون بتو گرم است .
جذبه ٔ عشق بحدی است میان من و یار
که اگر من نروم او بطلب می آید.
(از آتشکده ٔ آذر چ سنگی تهران ص 32).
وی ظاهراً از شاعران دوره ٔ صفویه و اصلاً تبریزی است . صادقی کتابدار مؤلف مجمع الخواص نویسد: معاصر مولانا شرف و بلکه مقارن او بود واکثر غزلهای خود را با هم سروده اند. این ابیات از اوست :
ای گل نه همین معرکه ٔ من بتو گرم است
هنگامه ٔ صد سوخته خرمن بتو گرم است
گرم است بهم پشت رقیبان پی قتلم
ای آه جگرسوزدل من بتو گرم است
سرحلقه ٔ ماتمزدگانی تو فصیحی
بخروش که هنگامه شیون بتو گرم است .
(از مجمع الخواص ص 172).