فلخود
لغتنامه دهخدا
فلخود. [ ف َ ] (اِ) پنبه دانه . (برهان ) :
خصمش بغنوده ست بدین زخرف دنیا
خرسند شود گاو به کنجاره ٔ فلخود.
|| کسی را نیز گویند که پنبه دانه را از پنبه بیرون میکند. (برهان ). رجوع به فلخودن شود.
خصمش بغنوده ست بدین زخرف دنیا
خرسند شود گاو به کنجاره ٔ فلخود.
شمس فخری .
|| کسی را نیز گویند که پنبه دانه را از پنبه بیرون میکند. (برهان ). رجوع به فلخودن شود.