ترجمه مقاله

فلق

لغت‌نامه دهخدا

فلق . [ ف َ ](ع اِ) شکاف دهن . (منتهی الارب ). شکاف . ج ، فلوق : ضربه علی فلق رأسه ؛ یعنی بر مفرق و وسط سر او زد. (اقرب الموارد). || بلا و سختی . رجوع به فِلْق شود. || (مص ) شکافتن چیزی را. (منتهی الارب ). شکافتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || برکندن پشم از پوست چون گنده ٔ بدبوی گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله