فنا گردیدن
لغتنامه دهخدا
فنا گردیدن . [ ف َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) نابود شدن . فنا شدن . مقابل فنا کردن :
اما سخن درست این باشد
کز ذات و صفات خود فنا گردد.
چون قلم از باد بد دفتر ز آب
هرچه بنویسی فنا گردد شتاب .
اما سخن درست این باشد
کز ذات و صفات خود فنا گردد.
عطار.
چون قلم از باد بد دفتر ز آب
هرچه بنویسی فنا گردد شتاب .
مولوی .