ترجمه مقاله

فندق بستن

لغت‌نامه دهخدا

فندق بستن . [ ف َ دُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سرانگشتان به حنا رنگین کردن . (غیاث ). حنا بستن به سرانگشتان ، چنانکه به فندق ماند. (آنندراج ). فندقی کردن :
از سر انگشت حسرت میخورم خونابها
کز حنا جانانه فندق بسته بر عنابها.

رهی شاپور (از آنندراج ).


رجوع به فندق بند و فندقی کردن شود.
ترجمه مقاله