ترجمه مقاله

فنوک

لغت‌نامه دهخدا

فنوک .[ ف ُ ] (ع مص ) جای گرفتن و اقامت کردن در جایی . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مواظبت بر کاری . (از اقرب الموارد). || همیشگی نمودن بر چیزی . || دروغ بربافتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ستیهیدن . (منتهی الارب ). لج کردن . (از اقرب الموارد). || بی باک گردیدن جاریه . || پیوسته خوردن طعام وبازنماندن و ننگ نداشتن . || درآمدن در کار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فنک شود.
ترجمه مقاله