ترجمه مقاله

فوت

لغت‌نامه دهخدا

فوت . [ ف َ ] (ع مص ) از دست شدن . (تاج المصادر بیهقی ). درگذشتن کار. (منتهی الارب ). گذشتن و از دست رفتن وقت کار. (از اقرب الموارد) : به فوت صحبت قدیم تأسف خورده . (گلستان ). فوات . رجوع به فوات شود. || گذشتن نماز از وقت انجام . (از اقرب الموارد). || هو فوت رمحه و یده ؛ یعنی دیده شود و نرسد. || (اِ) شکاف میان دو انگشت . ج ، افوات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله