ترجمه مقاله

فوف

لغت‌نامه دهخدا

فوف . (ع اِ) سپیدی مغز دانه ٔ خرما (منتهی الارب ) که از آن نخل روید. (اقرب الموارد). || پوست سرخ دانه ٔ خرما. (منتهی الارب ). || پوستک خلل دل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پوست هرچه که باشد. (منتهی الارب ). || پاره های پنبه . || نوعی از چادرهای یمن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گونه ای از برد یمانی . (از اقرب الموارد). || شکوفه . || چیز اندک . (منتهی الارب ). || سپیدی که برناخن نوجوانان پیدا گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مثانه ٔ گاو. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله