ترجمه مقاله

فولاد

لغت‌نامه دهخدا

فولاد. (معرب ، اِ) پولاد. آهنی است که از 2 تا 2/5 درصد زغال همراه دارد و آن را ازچدن به دست آورند. رنگ فولاد از آهن تیره تر و جنس آن به مراتب سخت تر است و اگر آب داده شود شیشه را مخطط میسازد. فولاد شکننده و در درجات حرارت زیاد چکش خوار است . چگالی آن تقریباً همان چگالی آهن است و زودتر از آن گداخته میشود. (فرهنگ فارسی معین ). آهن جوهردارکه کارد و شمشیر از آن سازند. (برهان ) :
عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دلبر درآمد عشقبازی تازتاز.

منوچهری .


بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد.

باباطاهر.


از سرت بیرون کشید آن رشته در پایت ببست
چون فرودیدی نه رشته کآهن و فولاد بود.

خاقانی .


یکی گرز فولاد بر مغز خورد
کسی گفت صندل بمالش به درد.

سعدی .


ترکیب ها:
- فولادبازو . فولاددل . فولادرگ . فولادسازی . فولادستون . فولادفروش . فولادکلا. فولاد کوفتن . فولادلو. فولادمحله .فولاد معدنی . فولادوند. فولادی . فولادین . رجوع به هر یک از این کلمات شود.
ترجمه مقاله