ترجمه مقاله

فکیف

لغت‌نامه دهخدا

فکیف . [ ف َ ک َ ف َ ] (ع حرف ربط مرکب ) معنی ترکیبی پس چگونه . و صاحب بهار عجم نوشته که فکیف برای استفهام حالت است که بجهت علو شأن و غرابت مرتبه ٔ آن دیده و دانسته استفسار کرده میشود و کاف بعد وی آرند برای بیان وقت وحالت باشد. (از غیاث اللغات ) : تندرست را زیان دارد فکیف که بیمار را. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). فکیف در نظر اعیان خداوندی عز نصره که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر. (گلستان سعدی ). فکیف مرا که در صدر مروت نشسته و عقد فتوت بسته . (گلستان سعدی ).
خداوندگاری که عبدی خرید
بدارد، فکیف آنکه عبد آفرید.

سعدی .


ترجمه مقاله