فگاری
لغتنامه دهخدا
فگاری . [ ف َ ] (اِخ ) قاضی احمد. شخصی فاضل و معقول و مقبول است و با نیکان و پاکان اردوی معلا ارتباط داشت . در شعر طبعی بلند دارد و از ابیات زیر معلوم میشود:
چه خوش است از تو خشمی که ز روی ناز باشد
که به عجز چون درآیم در صلح باز باشد
به حریم وصل شوخی که فرشته ره ندارد
کند آرزو فگاری که ز اهل راز باشد.
فگاری از شعرای قرن یازدهم هجری است .
چه خوش است از تو خشمی که ز روی ناز باشد
که به عجز چون درآیم در صلح باز باشد
به حریم وصل شوخی که فرشته ره ندارد
کند آرزو فگاری که ز اهل راز باشد.
(از مجمعالخواص صادقی کتابدار ص 174).
فگاری از شعرای قرن یازدهم هجری است .