فیخلغتنامه دهخدافیخ . [ ف َ ](ع مص ) بلند شدن باد با بانگ کردن . (منتهی الارب ). فوخ . فیخان . (از اقرب الموارد). || منتشر وپراکنده شدن . (منتهی الارب ). فیح . (اقرب الموارد).