فیریدن
لغتنامه دهخدا
فیریدن . [ دَ ] (مص ) خرامیدن . (برهان ). خرامیدن با ناز. (فرهنگ فارسی معین ). || پرنعمت شدن . (برهان ). || تکبر و افاده کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بطر. (یادداشت مؤلف ) :
زین و زآن چند بود بر که و مه
مر تو را کشّی و فیریدن و غنج .
|| استهزاء کردن . (برهان ). مسخره و استهزاء کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
زین و زآن چند بود بر که و مه
مر تو را کشّی و فیریدن و غنج .
سوزنی .
|| استهزاء کردن . (برهان ). مسخره و استهزاء کردن . (فرهنگ فارسی معین ).