ترجمه مقاله

فیلگوش

لغت‌نامه دهخدا

فیلگوش . (اِ مرکب ) پیلگوش . (فرهنگ فارسی معین ). سوسن . (یادداشت مؤلف ). نام گلی است از جنس سوسن ، لیکن خالهای سیاه دارد. (برهان ) :
می خور که ت باد نوش بر سمن و فیلگوش
روز رش و رام و جوش روز خور و ماه باد.

منوچهری .


|| گل نیلوفر را نیز گویند. || نام دارویی هم هست که آن را به عربی آذان الفیل خوانند، و اگر بیخ آن را بر بدن مالند افعی نگزد. || نام نوعی از حلوا هم هست . (از برهان ).نوعی شیرینی است که بیشتر گوش فیل گویند. رجوع به پیلگوش شود.
ترجمه مقاله