ترجمه مقاله

قائل

لغت‌نامه دهخدا

قائل . [ ءِ ] (ع ص ) گوینده . (منتهی الارب ). سخنگو. گفتگوکننده :
لیک من اینک پریشان می تنم
قائل این سامع این نک منم .

(مثنوی ).


نام تو میرفت و عارفان بشنیدند
هر دو برقص آمدند سامع و قائل .

سعدی .


|| تسلیم شده . (فرهنگ نظام ). || اقرارکننده بر گناه و جنایت خود. (ناظم الاطباء). || نیم روزان خسبنده . (منتهی الارب ). || معتقد بر چیزی . (ناظم الاطباء). ج ، قائلین .
ترجمه مقاله