ترجمه مقاله

قائم

لغت‌نامه دهخدا

قائم . [ ءِ ] (اِخ ) ابن متوکل ملقب به القائم بامراﷲ و مکنی به ابوالعقا. از خلفای عباسی مصر است که پس از برادرش سلیمان بن متوکل خلیفه شد و از شجاعت و جلالت و ابهت خلافت بی بهره نبود در عهد او به سال 857 هَ . ق . ملک ظاهر جقمق بمرد و فرزند او عثمان بجای او نشست و به منصور ملقب گردید و پس از یک ماه و نیم بدست اینال اسیر گشت . قائم خلیفه اینال را بجای او به حکومت برگزید و لقب اشرف به وی داد. چیزی نگذشت که میان قائم و اشرف خلاف روی داد و دامنه ٔ آن به آنجا کشید که به سال 859 هَ . ق . اشرف ، خلیفه را از منصب خلافت خلع کرد و او را به اسکندریه روانه کرده و به زندان افکند. قائم به سال 863 هَ . ق . در زندان وفات یافت . (تاریخ الخلفاء).
ترجمه مقاله