ترجمه مقاله

قازغان

لغت‌نامه دهخدا

قازغان . (ترکی ، اِ) دیگ مسین . (لطائف ). و در غرائب اللغات نوشته که قزغان به معنی ظرف آهنین است که در آن روغن انداخته چیزی بریان نمایند. آن را کراهی گویند. (آنندراج ). دیگ بزرگ را گویند که در آن چیزی پزند. گویند این لغت ترکی است . (برهان ) :
در حدیث دیگران دل دان چنان
کآب جوشان ز آتش اندر قازغان .
(مثنوی از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به قازقان شود.
ترجمه مقاله