ترجمه مقاله

قاسم

لغت‌نامه دهخدا

قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل ، مکنی به ابوذکوان .محمدبن اسحاق ندیم از ابوسعید سیرافی حکایت کند: درروزگار مبرد گروهی بودند که کتاب سیبویه را مطالعه میکردند ولی فهم آن را نداشتند. یکی از ایشان ابوذکوان قاسم بن اسماعیل بود. وی کتابی نوشته است به نام معانی الشعر که ابن درستویه آن را از او روایت کند. (معجم الادباء چ 2 ج 6 ص 153). رجوع به ابوذکوان شود.
ترجمه مقاله