ترجمه مقاله

قاشره

لغت‌نامه دهخدا

قاشره . [ ش ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث قاشر. پوست کننده : مطرة قاشرة؛ باران سخت که روی زمین را برندد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زنی که بخراشد روی را تا روشن و صاف گردد. || (اِ) نخستین شکستگی که بکفاند پوست را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آن جراحت که پوست سر را ببرد. (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء).
ترجمه مقاله