ترجمه مقاله

قاشر

لغت‌نامه دهخدا

قاشر. [ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قشر. پوست کننده . مقشرکننده . (ناظم الاطباء). || آن است که از غایت جلا دادن عضو، اجزای فاسده را ببرد مانند خربزه ٔ چکانی ؟ (بحر الجواهر). و هو الدواء الذی من شأنه لفرط جلائه ان یجلوا اجزائه الجلد الفاسده مثل القسط و الزراوند و کل ما ینفع البهق و الکلف و نحوهما. (کتاب دوم قانون ابوعلی ص 149).
ترجمه مقاله