ترجمه مقاله

قاص

لغت‌نامه دهخدا

قاص . [ قاص ص ] (اِخ ) احمدبن ابی احمد، مکنی به ابوالعباس طبری و ملقب به الامام القاص . پیشوای مردم زمان خود و دارای تألیفات در فقه و فرائض و ادبیات بود. وی فقه را نزدابوالعباس بن سریح آموخت و در آن علم به مرتبه ای بلند رسید. گروهی شاگرد او بوده اند از جمله ابوعلی طبری معروف به زجاجی و از آن جهت ابوالعباس را قاص یعنی داستانسرا گویند که بدارالایلم و جبل درآمد و لشکریان را که از آنجا به سوی روم در حرکت بودند موعظه و اندرز گفت . تألیفاتی دارد و از مشهورترین آنها کتاب تلخیص است و آن با کمی اوراق جامعترین کتاب است در اصول فقه . وی هنگام قصه گوئی از خاشعترین مردم بود. گویند او هنگامی که در طرسوس برای مردم از عظمت و جلالت و مملکت خداوند سخن میگفت و از بأس و سطوت و جبروت وی گفتگو میکرد ناگهان حالش دگرگون گشت و بیهوش بر زمین افتاد و فجاءة در گذشت . (الانساب سمعانی ). رجوع به ابن القاص ابوالعباس احمد و احمدبن ابی احمد شود.
ترجمه مقاله