ترجمه مقاله

قاضی محمد

لغت‌نامه دهخدا

قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن ابی لیلی انصاری عامی کوفی قاضی کوفه بوده است . وی به سال 74 هَ . ق . در کوفه متولد شد و فقه را از شعبی آموخت و از اساتید سفیان ثوری و از قدمای فقهاء و اصحاب رأی و مشاهیر قضات عامه میباشد که 30 سال یا 33 سال متوالیاً از طرف خلفای اموی و عباسی در کوفه قضاوت کرده و با رأی خود فتوی داده و از اولاد احیحةبن جلاح ولی مدخول النسب بوده و نسبش محل طعن واقع شده است . عبداﷲبن شیرمه در هجو او گوید:
و کیف ترجی لفصل القضاء
و لم تصب الحکم فی نفسکا
فتزعم انّک لابن الجلاح
و هیهات دعواک من اصلکا.
باری ابن ابی لیلی کتابی در فرائض و کتاب دیگری به نام فردوس دارد که گاهی علمای امامیه نیز درباب مناقب از آن استشهاد میکنند و او با ابوحنیفه ٔ کوفی مناظراتی داشته و مباحثاتی در بعض از مسائل فقهی فیمابین ایشان وقوع یافته که در کتب فقهی نگاشته اند. گویند روزی پس از وقت رسمی قضاوت به خانه ٔ خود میرفت در اثنای راه زنی را دید که مردی را فحش میدهد و به ابن الزانیین مخاطبش میدارد، پس به مسجد که دارالقضاء او بود برگشت و آن زن را احضار کرد و بپایش داشت و در حال قیام در مقابل دوقذف (نسبت زنا) دو فقره حد قذفش زدند و این قضیه مسموع ابوحنیفه شد و از چند جهت قاضی را تخطئه کرد. اجرای دو حد در مسجد در حال قیام و برهنگی بدون دادخواهی و درخواست طرف و مراجعت از وسط راه که منافی جلالت قاضی است و از منهیات دینی میباشد و علاوه نسبت زنا دادن که به یک کلمه باشد فقط مستلزم یک حد است اگر چه منسوب به زنا متعدد باشد و بر تقدیر لزوم تعدد حد یک مجلس بودن آنها هم خلاف شرع است و حد ثانی را باید بعد از بهبود الم و خستگی حد نخستین جاری کرد چنانکه حد زنان را باید در حال نشستگی از روی لباس معمول دارند و همین که این قضیه ٔ تخطئه گوشزد ابن ابی لیلی گردید شکایت از ابوحنیفه پیش والی کوفه برد و خواستار عدم تعرض وی گردید والی هم ابوحنیفه رااکیداً از فتوی دادن منع کرد، این بود که ابوحنیفه بعد از آن محض امتثال و اطاعت اولی الامر فتوی نگفت . حتی دخترش یک مسئله روزه از وی پرسید به عذر ممنوع از فتوی بودن جواب آن را به پسر خود حماد محول داشت . علی الجمله روزی چیزی از مناقب معاویه را از ابن ابی لیلی استفسار کردند گفت پدرش با حضرت رسول محاربه کرده و مادرش هند جگر حمزه عم پیغمبر را خورده و خودش با علی بسر مقاتله آمده و پسرش هم سر مبارک جگرگوشه ٔ حضرت رسول را از تن جدا کرده و دیگر منقبتی از این بالاتر چه خواهد؟! همین منقبت را حکیم سنایی به نظم درآورده است :
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او و سه کس او به پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
او بناحق حق داماد پیمبر بستاد
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد
لعن اﷲ یزیداً و علی آل یزید.
ابن ابی لیلی به سال 148 هَ . ق . در کوفه وفات یافت و رجوع به روضات الجنات ص 691 و ابن خلکان ج 2 ص 25 و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 376 و هدیة الاحباب ص 47 و الکنی و الالقاب قمی ج 1 ص 194 و فهرست ابن الندیم ص 285 وریحانة الادب ج 5 ص 237 و 238 و ابن ابی لیلی شود.
ترجمه مقاله