ترجمه مقاله

قاهرة

لغت‌نامه دهخدا

قاهرة. [ هَِ رَ ] (اِخ ) پایتخت مصر است که بر کنار شطنیل واقع است . این شهر بیش از دو ملیون سکنه دارد وقاهره اش برای آن گویند که منسوب است به (قاهر فلک ) و آن ستاره ای است که طلوع آن مصادف با آغاز بنای این شهر به امر قائد جوهر فاطمی در 9 تموز 969 م . نزدیک اردوگاه گردید. این شهر را فاطمیان و حکومت ممالیک با ساختمانها و دژهای مرتفع و عالی و دانشگاهها و مدارس و مقامات آرایش دادند و محمدعلی پاشا و جانشینان او نیز شالده ٔ شهر جدیدی را پی افکنده و بر زیبائی آن افزودند. قاهره بیش از سایر پایتختهای خاور اهمیت اقتصادی دارد و مرکز دانشگاه و فرهنگ عرب است . دانشگاههای این شهر عبارتند از: 1 - دانشگاه ازهر. 2 - دانشگاه فؤاد اول . 3 - دانشگاه ابراهیم پاشا. و از آثار قدیمه ٔ آن جامع احمدبن طولون (رجوع به جامع احمد شود) و قلعه ٔ محمدعلی و جامع سلطان حسن و دروازه ٔ زُوَیلَه و جامع مؤید و جامع قلاون و دروازه ٔ نصر میباشد. موزه ٔ مصری که گنجهای فراعنه را دارا است و موزه ٔعربی و موزه ٔ قبطی از جمله ٔ موزه های این شهر است . (ذیل المنجد). در سفرنامه ٔ ناصرخسرو آمده است : چون ازجانب شام به مصر روند اول به شهر قاهره رسند چه مصرجنوبی است و این را قاهره ٔ معزیه گویند و فسطاط لشکرگاه را گویند. و این چنان بوده که یکی از فرزندان امیرالمؤمنین حسین بن علی (ع ) که او را المعز لدین اﷲ گفته اند ملک مغرب بگرفته است تا اندلس ، و از مغرب سوی مصر لشکر فرستاده است ، از آب نیل میبایسته است گذشتن ، و بر آن نیل گذر نمی توان کردن یکی از آنکه بزرگ است و دویم نهنگ بسیار درآن باشد که هر حیوانی که به آب افتاد درحال فروبرندو گویند بحوالی شهر مصر در راه طلسمی کرده اند که مردم را زحمت نرسانند و ستور را، و بهیچ جای دیگر کسی را زهره نباشد در آب شدن به یک تیر پرتاب دور از شهر، و گفتند المعزلدین اﷲ لشکر خود را بفرستاد و بیامدند بدان جای که امروز شهر قاهره است و فرمود که چون شما بدان جا رسیدید سگی سیاه پیش از شما در آب رود وبگذرد، شما بر اثر آن سگ بروید و بگذرید بی اندیشه ، گفتند سی هزار سوار بود که بدان جا رسیدند همه بندگان او بودند. آن سگ سیاه همچنان پیش از لشکر دررفت و ایشان بر اثر او دررفتند و از آب بگذشتند که هیچ آفریده را خللی نرسید و هرگز نشان نداده بود که کسی سواره از رود نیل گذشته باشد و این حال در تاریخ سنه ٔ ثلاث و ستین و ثلث ماءة بوده است و سلطان خود به راه دریا به کشتی بیامده است و آن کشتیها که سلطان در او به مصر آمده است چون نزدیک قاهره رسید تهی کردند و از آب برآوردند و در خشکی رها کردند همچنانکه چیزی آزاد کنند. و راوی این قصه (ناصرخسرو) آن کشتیها را دید، هفت عدد کشتی است هر یک به درازای 150 ارش و در عرض 70 ارش هشتاد سال بود تا آنجا نهاده بودند که هیچ آلت و برگ از او باز نکرده بودند و در تاریخ سنه ٔ احدی و اربعین و اربعماءة بود که راوی این حکایت (ناصرخسرو) آنجا رسید و در وقتی که المعزلدین اﷲ بیامد در مصر سپاهسالاری از آن خلیفه ٔ بغداد بود پیش معز آمد بطاعت و معز با لشکر بدان موضع که امروز قاهره است فرود آمد و آن لشکرگاه را قاهره نام نهادند چه آن لشکر آنجا را قهر کرد و فرمان داد که هیچ کس از لشکر وی به شهر درنرود و بخانه ٔ کسی فرود نیاید و بر آن دشت مصری (شهری ) بنا فرمود و حاشیت خود را فرمود تا هر کس سرائی و بنائی بنیاد افکند و آن شهری شد که نظیر آن کم باشد و تقدیر کردم [ناصرخسرو ] که در این شهر قاهره از بیست هزار دکان کم نباشد، همه ملک سلطان و بسیار دکانها است که هر یک را در ماهی ده دینار مغربی اجره است و از دو دینار کم نباشد و کاروانسرای و گرمابه و دیگر عمارات چندان است که آن را حد و قیاس نیست تمامت ملک سلطان که هیچ آفریده را عقار و ملک نباشد، مگر سراها و آنچه خودکرده باشند، و شنیدم که در قاهره و مصر هشت هزار سراباشد از آن سلطان که آن را به اجارت دهند و هر ماه کرایه ستانند نه آنکه بر کسی به نوعی تکلیف کنند و قصر سلطان میان شهر قاهره است و همه ٔ حوالی آن گشاده که هیچ عمارت بدان نپیوسته است و مهندسان آن را مساحت کرده اند برابر شهرستان میافارقین است و گرد بر گردآن گشوده است و هر شب هزار مرد پاسبان این قصر باشند پانصد سوار و پانصد پیاده که از نماز شام بوق و دهل و کاسه میزنند و گرد میگردند تا روز و چون از بیرون شهر بنگرند قصر سلطان چون کوهی نماید از بسیاری عمارات و ارتفاع آن اما از شهر هیچ نتوان دید که باروی آن عالی است و گفتند که در این قصر دوازده هزار خادم اجری خواره است و زنان و کنیزکان خود که داند الا آنکه گفتند سی هزار آدمی در قصر باشد و آن دوازده کوشک است و این حرم را ده دروازه است بر روی زمین و هر یک را نامی بدین تفصیل غیر از آنکه در زیر زمین است :
باب الذهب ؛ باب البحر؛ باب السریج ؛ باب الزهومة؛ باب السلام ؛ باب الزبرجد؛ باب العید؛ باب الفتوح ؛ باب الزلاقة؛ باب السریة و در زیر زمین دری است که سلطان سواره از آنجا بیرون رود و از شهر بیرون ، قصری ساخته است که مخرج آن رهگذر در آن قصر است و آن رهگذر را همه سقف محکم زده اند از حرم تا به کوشک و دیوار کوشک از سنگ تراشیده ساخته اند که گوئی از یک پاره سنگ تراشیده اند و منظرها و ایوانهای عالی برآورده و از اندرون دهلیز دکانها بسته و همه ٔ ارکان دولت و خادمان و سپاهیان درآنها بودند و رومیان و وزیر شخصی باشد که به زهد و امانت و صدق و علم و عقل از همه مستثنی باشد و هرگز آنجا رسم شراب خوردن نبوده بود یعنی به روزگاران حاکم و هم در ایام وی هیچ زن از خانه بیرون نیامده بود و کسی مویز نساختی احتیاطرا مبادا که از آن مسکر کنند و هیچ کس را زهره نبودکه شراب خورد و فقاع هم نخوردندی که گفتندی مست کننده است و مستحیل شده . شهر قاهره پنج دروازه دارد: باب النصر؛ باب الفتوح ؛ باب القنطرة؛ باب الزویلة؛ باب الخلیج و شهر بارو ندارد که بناها چنان مرتفع است که از بارو قوی تر و عالی تر است و هر سرای و کوشکی حصاری است و بیشتر عمارت پنج آشکوب و شش آشکوب باشد و آب خوردنی از نیل باشد، سقایان با شتر نقل کنند و آب چاهها هرچه به رود نیل نزدیکتر باشد خوش باشد و هر چه دور باشد شور باشد و مصر و قاهره را گویند پنجاه هزار شترراویه کش است که سقایان آب کشند وسقایان که آب بر پشت کشند خود جدا باشند بسبوهای برنجین و خیک ها در کوچه های تنگ که راه شتر نباشد و اندر شهر در میان سراهاباغچه ها و اشجار باشد و آب از چاه دهند و در حرم سلطان سرابستانها است که از آن نیکوتر نباشد و دولابها ساخته اند که آن بساتین را آب دهند و بر سر بامها هم درخت نشانده باشند و تفرجگاه ها ساخته ... و تمامت سراهای قاهره جدا جدا نهاده است چنانکه درخت و عمارت هیچ آفریده بر دیوار غیری نباشد... و قاهره را چهار جامع است که روز آدینه نماز کنند یکی را از آن «جامع ازهر» گویند و یکی را «جامع نور» و یکی را «جامع حاکم » و یکی را «جامع معز» و این جامع بیرون شهر است بر لب رود نیل . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی صص 53 -58). و رجوع به جامع... و «مصر» در همین لغت نامه شود :
تو قاهر مصر و چاوشت را
بر قاهره قهرمان ببینم .

خاقانی .


هست آسیه به زهد و زلیخا به ملک از آنک
تسلیم مصر و قاهره بر قهرمان اوست .

خاقانی .


ترجمه مقاله