ترجمه مقاله

قایم انداز

لغت‌نامه دهخدا

قایم انداز. [ ی ِ اَ ] (نف مرکب ) قائم انداز. شخص شطرنج بازو نردباز بی نظیر را گویند. (برهان ). || کنایه از ماهر و استاد و ممتاز و بی رقیب :
ملک را قایم الهی بود
قایم انداز پادشاهی بود.

نظامی .


تو آنگه که بر من شوی دست یاب
زن بیوه را داده باشی جواب
من ار با تو چربم به هنگام کین
بوم قایم انداز روی زمین .

نظامی .


|| کنایه از مردم عاجز و ناتوان هم هست . (برهان ). رجوع به قائم انداز و قائم ریختن و قائم راندن شود.
ترجمه مقاله