ترجمه مقاله

قباق

لغت‌نامه دهخدا

قباق . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان دوانیده بپای قبق که رسند هم چنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله ٔ حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را به تیر زند حلقه از او باشد و چوب قباق نیز مستعمل . (آنندراج ). قاپق . قاپوق . قبق :
نمی خورم زر وقف ارچه بسته شحنه ٔ چرخ
ز بهر تیر فلاکت مرا به چوب قباق .

ملافوقی یزدی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله