ترجمه مقاله

قبای

لغت‌نامه دهخدا

قبای . [ ق َ ] (ع اِ) قبا :
بپوشید زربفت و چینی قبای
ز تاج اندر آویخت فر همای .

فردوسی .


جزوی و کلی از دو برون نیست آنچه هست
جزوی همه تو بخشی و کلی همه خدای
من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز
تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای .

عنصری .


شاهان به وقت بخشش از آن شاه یافته
گه ساز و گه ولایت و گه اسب و گه قبای .

فرخی .


رجوع به قبا شود.
ترجمه مقاله