ترجمه مقاله

قبوع

لغت‌نامه دهخدا

قبوع . [ ق ُ ] (ع مص ) سر در پوست کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گویند: قبع القنفذ قبوعاً؛ سر در پوست کشید خارپشت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). قبع الرجل فی قمیصه ؛ سر در گریبان پیراهن کشید و سپس ماند از یاران خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله