قتال
لغتنامه دهخدا
قتال . [ ق َت ْ تا ] (ع ص ) بسیار کشنده . بسیار قتل کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
به تیغ هندی دشمن قتال می نکند
چنانکه دوست به شمشیر غمزه ٔ قَتّال .
مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا
که پشت مار بنفش است و زهر او قتّال .
به تیغ هندی دشمن قتال می نکند
چنانکه دوست به شمشیر غمزه ٔ قَتّال .
سعدی .
مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا
که پشت مار بنفش است و زهر او قتّال .
سعدی .