ترجمه مقاله

قرواح

لغت‌نامه دهخدا

قرواح . [ ق ِرْ ] (ع ص ، اِ) ماده شتر درازپای . || شتری که چون با شتران کلانسال باشد آب نخورد و با شتران ریزه آب بخورد. || زمین گشاده ٔ آفتاب رویه . || زمینی که خاص برای زراعت و نشاندن اشجار باشد. قریاح نیز به همین معنی است . || خرمابن بلندبالای تابان هموار. (منتهی الارب ). النخلة الطویلة الملساء. (اقرب الموارد). ج ، قراویح . اصمعی گوید: اعرابی را گفتم قرواح چیست ، گفت : التی کأنها تمشی علی ارماح . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله