ترجمه مقاله

قزم

لغت‌نامه دهخدا

قزم . [ ق َ زَ ] (ع ص ، اِ) مردم فرومایه . (منتهی الارب ). مردم رذل . (اقرب الموارد). واحد و جمع و مذکر و مؤنث در آن یکسان است و گاهی مثنی و مجموع و مؤنث هم آید. گویند: رجل قزم و رجلان قزمان و امراءة قزمة، و رجال اقزام و قَزامی ̍ و قُزُم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مال ناچیز. مال که به چیزی نیرزد. شتر هیچکاره . || (اِمص ) زبونی و خوارشدگی و فرومایگی . (منتهی الارب ). دنائت و قمائت . (اقرب الموارد). || خردی جسم شتر. (منتهی الارب ). صغر جسم در مال . (اقرب الموارد). || کم خوئی و بدخلقی مردم . (منتهی الارب ). صغر اخلاق در مردم . || کوتاهی و قِصَر. (اقرب الموارد). اسم است قَزَمة را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قزمة شود.
ترجمه مقاله