ترجمه مقاله

قسر

لغت‌نامه دهخدا

قسر. [ ق ِ س ِ ] (ص ) بی حاصل . نازا. عقیم . عاقر. سترون .
- قسر دررفتن حیوان ؛ بار نگرفتن و نزادن و حمل برنداشتن آن هنگام جفت گیری .
- || و در کنایه به معنی هر کاری است که به نتیجه نرسد.
- قسرکُس ؛ ناسزائی است که بزنان گویند یعنی زنی که فرزند نتواند آوردن .
ترجمه مقاله