قسطنطین
لغتنامه دهخدا
قسطنطین . [ ق ُ طَطی ] (اِخ ) نام شهری است مشهور از ملک روم به غایت عظیم به نام بانی آن شهر که پسر هرقل پادشاه روم باشد. و آن را قسطنطنیه نیز گویند. (برهان ) :
به قسطنطنیه فزون زین سپاه
ندارم که دارند کشور نگاه .
به قسطنطین برند از نوک کلکم
حنوط و غالیه موتی و احیا.
اگرنه بنده نوازی از آن طرف بودی
که زهره داشت که دیبا برد به قسطنطین ؟
رجوع شود به استانبول ، و مجمل التواریخ ص 15، 60، 134، 135، 306، 445، 471، 473، 474، 481، 486، 487، 494 و القفطی و حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 171، 272، 288.
به قسطنطنیه فزون زین سپاه
ندارم که دارند کشور نگاه .
فردوسی .
به قسطنطین برند از نوک کلکم
حنوط و غالیه موتی و احیا.
خاقانی .
اگرنه بنده نوازی از آن طرف بودی
که زهره داشت که دیبا برد به قسطنطین ؟
سعدی .
رجوع شود به استانبول ، و مجمل التواریخ ص 15، 60، 134، 135، 306، 445، 471، 473، 474، 481، 486، 487، 494 و القفطی و حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 171، 272، 288.