قسمت کردن
لغتنامه دهخدا
قسمت کردن . [ ق ِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهره کردن . بخش کردن . تقسیم کردن . توزیع کردن :
غم هجران به سویّت تر از این قسمت کن
کین همه درد به جان من تنها نرسد.
عشق چون قسمت اسباب معیشت میکرد
لاله داغی ز میان برد که داغم دارد.
|| نصیب کردن :
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
اختیار آن است کو قسمت کند درویش را.
غم هجران به سویّت تر از این قسمت کن
کین همه درد به جان من تنها نرسد.
سعدی .
عشق چون قسمت اسباب معیشت میکرد
لاله داغی ز میان برد که داغم دارد.
قدسی .
|| نصیب کردن :
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
اختیار آن است کو قسمت کند درویش را.
سعدی .