ترجمه مقاله

قسمت

لغت‌نامه دهخدا

قسمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِ) قسمة. بهره و بخشش چیزی ، و با لفظ خوردن و کردن و نهادن و افتادن مستعمل است . (آنندراج ). رجوع به قِسمة شود :
برفت آن زمین را دو قسمت نهاد
به هر یک پسر زآن نصیبی بداد.

سعدی (از آنندراج ).


قسمت خود میخورند منعم و درویش
روزی خود میبرند پشّه و عنقا.

سعدی .


گر عشق نهد قسمت من خواری و آفت
خواری به حمیت بکشم نی به لطافت .

عرفی (از آنندراج ).


یک زخم رسا قسمت صد سینه نیفتاد
از بس به شهادتگهش امروزغلو بود.

واله هروی (از آنندراج ).


عشق چون قسمت اسباب معیشت میکرد
لاله داغی ز میان برد که داغم دارد.

محمدخان قدسی (از آنندراج ).


آب و رنگ چهره ٔ او را اگر قسمت کنند
بی سخن گلگونه ٔ چندین گلستان میشود.

صائب .


هرکه در دنیای فانی زادِ عقبی جمع کرد
قسمت امروز خورد و دل ز فردا جمع کرد.

صائب (از آنندراج ).


- امثال :
قسمت هیچکس را هیچکس نتواند خورد .
ترجمه مقاله