ترجمه مقاله

قض

لغت‌نامه دهخدا

قض . [ ق َض ض ] (ع مص ) سفتن مروارید را. (منتهی الارب ). سوراخ کردن آن . (اقرب الموارد): قض اللؤلؤ و الخشب قضاً؛ ثقبه . (اقرب الموارد). || کوفتن . || بریدن و کندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قض الوتد؛ قلعه . (اقرب الموارد). || سنگریزه ناک شدن طعام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قضضت من الطعام ؛ سنگریزه یا خاک در کاواکی دندانم ماند وقت خوردن طعام . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله