ترجمه مقاله

قطرب

لغت‌نامه دهخدا

قطرب . [ ق ُ رُ ] (ع اِ) دزد. (منتهی الارب ). دزد ماهر در دزدی . (اقرب الموارد). || موش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گرگ . (منتهی الارب ). گرگ موی ریخته . || سگ کوچک . || غول نر. || صرع زده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نوعی از مالیخولیا. (منتهی الارب ). مرضی است از امراض دماغ ، و آن را قطرب نامند زیرا که مریض چون قطرب در بستر خود استقرار نگیرد. (اقرب الموارد). || سنگریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دیوان و پریان خرد. || (ص ) سبک و چست . || ترسو. || (اِ) مرغی است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جانورکی که همه ٔ روز در تکاپو باشد و ساعتی نیارامد. (منتهی الارب ). و حریف ادریسی گوید: جانورکی است که شب روشنی دهد همچون شعله ٔ آتش . || گیاهی است خاردار که دانه ای دارد چون گندم که به هرکس از پهلوی آن عبور کند میچسبد. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله