ترجمه مقاله

قعدة

لغت‌نامه دهخدا

قعدة. [ ق َ دَ ] (ع اِ) برای مره . (اقرب الموارد). || آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : یرتفع [ نبات الزقوم ] نحو قعدة الانسان و اکثر و اقل . (ابن بیطار). رجوع به قِعْدة شود. || مَرکب انسان . (اقرب الموارد). || گستردنی که بر آن نشینند. (اقرب الموارد از لسان ). || (مص ) نشستن . (غیاث اللغات ) :
عشقها داریم با این خاک ما
زآنکه افتاده ست در قعده رضا.

مولوی .


- ذوالقعدة ؛ ماهی است که در آن از سفرها می نشستند. (اقرب الموارد). ماه یازدهم قمری است و یکی از چهار ماهی است که نزد عرب جاهلیت از ماههای حرام به شمار میرفت ، چه در آن سفر و جنگ و خونریزی حرام بود. رجوع به ذوالقعدة شود.
ترجمه مقاله