ترجمه مقاله

قعف

لغت‌نامه دهخدا

قعف . [ ق َ ] (ع مص ) از بیخ برکندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قعف النخلة؛ استأصلها. (اقرب الموارد). || خوردن آنچه در آوند است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برکندن خاک از پای خود از سخت پاسپردگی . (منتهی الارب ). گویند: قعف فلان التراب ؛ اجترفه بقوائمه من شدة الوطء. (اقرب الموارد). || کاویدن باران روی زمین را و بردن سنگریزه را از آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قعف المطر الحجارة؛ اخذها بشدته و جرفها عن وجه الارض . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله