ترجمه مقاله

قفو

لغت‌نامه دهخدا

قفو. [ ق َف ْوْ ] (ع مص ) پیروی کردن و در پی رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بر کار تباه انداختن کسی را. (منتهی الارب ). || کسی را به زنای صریح بازخواندن . || پس گردن کسی زدن . || متهم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دشنام دادن به فحش و بدی صریح . در حدیث است : لا حد الا فی القفو البین . (منتهی الارب ). || برگزیدن . || نابود گردانیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نواله و بخش نهادن به جهت مهمان . (منتهی الارب ). || (اِ) سوزانی است که وقت باران برانگیخته شود. (منتهی الارب ). گرمی که هنگام باران خیزد. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله