ترجمه مقاله

قلیف

لغت‌نامه دهخدا

قلیف . [ ق َ ] (ع اِ) خم که گل از سرش برداشته باشند. || خنور خرما و غلاف آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جای خرما. (مهذب الاسماء). قلیفه بهمین معنی است . ج ، قُلُف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || میوه ٔ خشک . || خرمای دریائی که پوست آن کنده شود. || مایقلف من الخبز؛ ای یقشر. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله