ترجمه مقاله

قمع

لغت‌نامه دهخدا

قمع. [ ق َ م َ ] (ع مص ) کوهان کردن و فراهم آمدن پیه در کوهان . || سفوف کردن دواء. || خاشاک افتادن در چشم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تباه شدن کنج چشم کسی و سرخ شدن آن یا برگشتن رنگ گوشت کنج چشم و آماس کردن آن یا کم نزدیک بین شدن و تاریک بین شدن آن . (اقرب الموارد). || گزیدن پشه آهو را یا دررفتن به بینی آن و تکان دادن آهو سر خود را بدین علت . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله