ترجمه مقاله

قمیص

لغت‌نامه دهخدا

قمیص . [ ق َ ] (ع اِ) آنچه بر پوست بدن پوشند. (اقرب الموارد). پیرهن . (منتهی الارب ). و جز از پنبه نباشد و آنچه از پشم بود قمیص نیست . (منتهی الارب ). و قیل لایکون الا من قطن و اما من الصوف فلا. (اقرب الموارد). و گاهی مؤنث آید. (منتهی الارب ). مذکر و مؤنث . (اقرب الموارد). پیراهن . از لاتینی کمیسیا است . لغویین عرب هم گویند قمیص کلمه ٔ اجنبی است . (یادداشت بخط مؤلف ). || (ص ) ستور که صاحب خود را بجنباند و حرکت دهد. || (اِ) پوستی که بچه در وی باشد در رحم . || غلاف دل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، قُمُص و اَقمِصَه و قُمصان . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله