قناره
لغتنامه دهخدا
قناره . [ ق َ رَ / رِ ] (اِ) چنگک . گوشت آویز. (زمخشری ) . چوبی یا آهنی دراز که قصابان در دیوار مضبوط کنند مثل چوب سردر و میخ های بسیار در آن زنند و مذبوح را بعد تسلیخ به آن میخ ها آویزند و قطعه قطعه کرده فروشند. (آنندراج ) :
یک مسلخ است عالمی از دست و خنجرش
هر نیش خار لخت دلی را قناره است .
رجوع به قُنار شود.
یک مسلخ است عالمی از دست و خنجرش
هر نیش خار لخت دلی را قناره است .
رفیع واعظ(از آنندراج ).
رجوع به قُنار شود.