قنجه
لغتنامه دهخدا
قنجه . [ ق َ ج َ ] (اِ) رعنایی و غنج یعنی ناز بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (شعوری ) :
نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه
پس این قنجه کردن ز بهر چراست .
و بگمان من این کلمه یا غنجه با غین معجمه بوده و یا فنجه که صورتی از پنجه و بنزه بمعنی نوعی رقص و مجازاً بمعنی رعنایی و غنج .
نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه
پس این قنجه کردن ز بهر چراست .
خفاف (از فرهنگ اسدی ).
و بگمان من این کلمه یا غنجه با غین معجمه بوده و یا فنجه که صورتی از پنجه و بنزه بمعنی نوعی رقص و مجازاً بمعنی رعنایی و غنج .