ترجمه مقاله

قندید

لغت‌نامه دهخدا

قندید. [ ق ِ ] (ع اِ) قند. (فهرست مخزن الادویة) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کَند. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اسپرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الورس الجید. (اقرب الموارد). || می انگوری یا شیره ٔ انگور که در آن هرگونه بوی افزار اندازند و بپزند و حل نمایند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). خمری است یا عصاره ای است که طبخ نموده و در آن افاویه طیبه داخل کرده مانند ورس و عنبر و کافور و مشک و بمعنی خلوق نیز آمده . (فهرست مخزن الادویة). || عنبر. || کافور. || مشک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خوشبوی است که بزعفران ترکیب دهند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حال مرد نیک باشد یا بد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قندد. رجوع به قندد شود.
ترجمه مقاله