لابه گری
لغتنامه دهخدا
لابه گری . [ ب َ / ب ِ گ َ ] (حامص مرکب ) تملّق . تبصبص . اسدی در لغت نامه گوید: لامانی و لاوه ، چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن (؟) :
هر چه در خانه داشت ما حضری
پیشش آورد و کرد لابه گری .
پس یقین گشتش که مطلق آن سریست
چاره او را بعد از این لابه گریست .
هر چه در خانه داشت ما حضری
پیشش آورد و کرد لابه گری .
نظامی .
پس یقین گشتش که مطلق آن سریست
چاره او را بعد از این لابه گریست .
مولوی .