لاف آوردن
لغتنامه دهخدا
لاف آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ منشی نمودن . تکبر :
پیاده شود مردم رزمجوی
سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی .
جواب داد که با ما سخن دراز مکن
میار لاف و بهانه مجوی و قصه مخوان .
پیاده شود مردم رزمجوی
سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی .
فردوسی .
جواب داد که با ما سخن دراز مکن
میار لاف و بهانه مجوی و قصه مخوان .
سلمان ساوجی .