لامعی
لغتنامه دهخدا
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) محمودبن عثمان بن علی نقاش برسوی . از مشاهیر شعرا و ادبای عثمانی . جدش از جانب تیمور لنگ به ماوراءالنهر منتقل شد و پس از فراگرفتن صنعت نقاشی به وطن بازگشت . پسر وی عثمان پدر صاحب ترجمه به روزگار سلطان بایزید دفتردار بوده است و خود صاحب ترجمه پس از تحصیل علوم به خدمت سیداحمد بخاری عارف پیوست و سالک طریق تصوف شد و به اندک مایه مؤنتی قناعت و روزگار صرف نظم وتألیف آثار کرد. منظومات وی عبارت است از: فرهادنامه ، وامق و عذار، ویس و رامین ، ابسال و سالامان ، گوی و چوگان ، شمع و پروانه ، جابرنامه ، هفت پیکر، شهرانکیز بروسه ، مقتل امام حسین . لغت فارسیه ، دیوان اشعار. آثار منثور او عبارت است از: حسن و دل ، شرف الانسان ، عبرت نما، منقبة اویس قرنی ، ترجمه ٔ نفحات الانس به نام فتوح المشاهدین لترویج قلوب المجاهدین ، ترجمه ٔ شواهدالنبوة، شرح دیباچه ٔ گلستان ، شرح معماء اسماءالحسنی ،بهار و خزان ، منشآت ، مجمعاللطائف و برخی آثار دیگر.وفات وی به سال 938 هَ . ق . بوده و در بروسه مدفون است . این مطلع او راست :
چاغریشور گو گده ملکلر آه وز ارمدن مدد
اودلره یاندم بوآه پر شرار مدن مدد.
اگر این بیت منتخب باشد به سایر اشعار و تألیفات او می توان پی برد.
چاغریشور گو گده ملکلر آه وز ارمدن مدد
اودلره یاندم بوآه پر شرار مدن مدد.
(قاموس الاعلام ترکی ).
اگر این بیت منتخب باشد به سایر اشعار و تألیفات او می توان پی برد.